ظهور سازمانهای اجتماعی و گسترش روزافزون آنها یکی از خصیصه های بارز تمدن بشری است و به
این ترتیب و با توجه به عوامل گوناگون مکانی و زمانی و ویژگیها و نیازهای
خاص هر جامعه هر روز بر تکامل و توسعه این سازمانها افزوده می شود. بدیهی
است هر سازمان اجتماعی برای نیل به اهدافی طراحی شده و با توجه به ساختارش
نیازمند نوعی مدیریت است. یکی از پیامدهای مهم در هم ریخته شدن نظام ارزشی
غرب حاکم شدن مکتب اصالت نفع بر روند فعالیتهای
اقتصادی و تولید است. معتقدین به این مکتب یک عمل را تا انجا درست قلمداد می کند. که برای فرد یا
افرادی بیشترین خوشی و اسایش را به بوجود اورد به بیان دیگر ملاک درستی یک
عمل نتایج ان است نه شیوه انجام ان عمل.
مدیریت
فرایند به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامه ریزی
سازماندهی بسیج منابع و امکانات هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف
سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می گیرد. واقعا
باید گفت؛ که در ابتدا انسانها درباره مدیریت چقدر میدانند؟ دانش مدیریت تا
چه حد علمی است و آیا مدیریت علم است یا هنر؟ بخشی از مدیریت را می توان از
طریق مدریت آموزش فرا گرفت و بخشی دیگر را ضمن کار باید آموخت در واقع بخشی
را که با آموزش فرا گرفته می شود علم مدیریت است. و بخشی را که موجب به
کار بستن اندوختها در شرایط گوناگون می شود
هنر مدیریت می نامند. «به
عبارتی دیگر سخن علم دانستن است و
هنر توانستن.»