سازما ن ها همواره نیاز به تغییرات ریشه ای و خلاقیت ها کاری دارند؛ نیروی رقابتی جهانی، سازمان های امروزی را مجبور کرده است که بعد از ده ها سال ادامه روش ها و رویه های کاری ثابت خود، روش ها کاری جدید را در پیش بگیرند، به گونه ای که سازمان ها دارای ثبات کاری نبوده واز نوعی ثبات نسبی برخوردارند. و برای اینکه از قافله رقابت عقب نیافتند اکثر این سازمان ها توجه خود را معطوف به رهبران سازمانی کرده و با شجاعت و جسارت خاصی سعی در ایجاد تغییرات بنیادی در درون سازمان دارند، چرا که رهبری با ایجاد تغییر سروکار دارد. لذ ا وجود رهبری در چنین نهادهایی مانند دانشگاه ها مستلزم تغییر و تحول، موفقیت، یادگیری مستمر و توانمندسازی می باشد. رهبری در سازمان و مدیریت، به عنوان چالش قرن حاضر، مدیران سازمان ها باید الزاما با این پدیده نوپا دست و پنجه نرم کنند. نقش رهبران تحریک و بر انگیختن کارکنان با استفاده از چشم انداز بر اساس ارزش های انسانی می باشد تا کارکنانی توانمند، دارای بهره وری بالا، متعهد و با انگیزه را تربیت و پرورش دهند. از طرفی دیگر، مهمترین عامل بهره وری در سازمان ها و در نهایت کل جامعه، منابع انسانی است. تردیدی نیست که شکوفایی هرجامعه ای در بهبود و پرورش منابع انسانی آن نهفته است؛ بدین سبب است که مسئولان با یاری متخصصان و منا بع انسانی توجه خاصی را به پرورش کارکنان مبذول می دارند. این مقاله قصد دارد به صورت اجمالی موضوع توانمندسازی، ریشه ها و عوامل موثر را بیان کند که باعث عدم اجرای موفقیت آمیز توانمندسازی واقعی در سازمان ها می شود. در ابتدا به بررسی ارزش های نهفته در نظریه توانمندسازی، خصوصاً آن مواردی که در محیط های کاری متداول است پرداخته می شود. اگرچه تمرکز اولیه بر روی سازمان های
بازرگانی است؛ ولی به طورکلی آنچه که توسط مدیران و کارکنان در اجتماع، شرکت های غیرانتفاعی و نهادهای سیاسی و نظایر آن در رابطه با توانمندسازی به کار می رود را شامل می شود. در این مقاله تلاش می شود تا نقش رهبری درتوانمندسازی کارکنان تبیین شود.