عشق...
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو !
حسين پناهى
چون من که آفریده ام از عشق
جهانی برای تو !
حسين پناهى
من نه دلنگران سنّتم، نه دلنگران تجدّد، نه دلنگران تمدّن، نه دلنگران فرهنگ و نه دلنگران هیچ امر انتزاعی از این قبیل. من دل نگران انسانهای گوشتوخونداری هستم که میآیند، رنج میبرند و میروند. سعی کنیم که اولاً: انسانها هرچه بیشتر با حقیقت مواجهه یابند، به حقایق هرچه بیشتری دست یابند؛ ثانیاً هرچه کمتر درد بکشند و رنج ببرند و ثالثاً هرچه بیشتر به نیکی و نیکوکاری بگرایند و برای تحقّق این سه هدف از هرچه سودمند میتواند بود بهرهمند گردند، از دین گرفته تا علم، فلسفه، موسیقی، هنر، ادبیات و همه دستاوردهای بشری دیگر
استاد مصطفی ملکیان
افسردهخویی یا <دِستایمیا> یک نوع اختلال در وضع روانی است که بنامهای «وضعیت بد ذهنی» و «ضعفِ شوخطبعی» نیز یاد میشود.
اساسا افسردهخویی عبارت است از افسردگی مزمن همراه با علایمی خفیفتر اما درازمدتتری نسبت به علایم افسردگی اساسی.
شروع افسردهخویی معمولا بی سروصدا بوده و بسیاری از افراد متوجه تغییر در مزاج (خُلق) خود نمیشوند. علایم ممکن است در دوران کودکی یا نوجوانی آغاز شوند و تا ماهها و شاید سالها ادامه داشته باشد. مشخصۀ عمده در افسردهخویی، موجودیت افسردگی مزمن است که حداقل به مدت دو سال ادامه داشته باشد. با آنکه افسردهخویی باعث اختلال در عملکردِ کاری، تحصیلی و اجتماعی میشود، اما شدت آن کمتر از اختلال افسردگی اساسی است . علائم افسرده خویی عبارتند از :
تغییر مزاج (خُلق و خوی)
بیماران معمولا احساس غمگین بودن، ناامیدی، ناکامی یا بیاحساسی (فقدان هیجان) دارند. این گونه بیماران معمولا دچار بدبینی استند و حس میکنند که همه چیز در زندگی سرانجام بدی پیدا خواهد کرد. حساسیت فزایندۀ عاطفی و هیجانی و گریهکردن دورهای از دیگر نشانههای افسردهخویی است. خشم فزاینده، زودرنجی، تحریکپذیری و بدخویی، به ویژه در کودکان، از دیگر نشانههای قابل ذکر اند.
بیعلاقگی و انزوای اجتماعی
بیماران ممکن است نسبت به فعالیتهایی که قبلاً برایشان خوشایند... ادامه عوامل در ادامه مطلب...
مهمان با مهرباني جواب داد:بله.
دخترک دويد و همه ي عروسکهاشو آورد،بعضي از اونا خيلي بانمک بودن .
دربين اونا يک عروسک باربي هم بود.
مهمان از دخترک پرسيد:کدومشونو بيشتر از همه دوست داري؟
و پيش خودش فکر کرد:حتما" باربي.
اما خيلي تعجب کرد وقتي که ديد دخترک به عروسک تکه پاره اي که يک دست هم نداشت اشاره کرد و گفت:اينو بيشتر از همه دوست دارم.
مهمان با کنجکاوي پرسيد:اين که زياد خوشگل نيست!
دخترک جواب داد:آخه اگه منم دوستش نداشته باشم ديگه هيشکي نيست که باهاش بازي کنه و دوستش داشته باشه ،اونوقت دلش ميشکنه...
دلهاى پاک خونه خداست...
نقل از کتاب در پناه او
استاد مصطفی ملکیان
من به فلسفه ورزی به چشم یگانه مُنجی ما انسانها عموماً و ما ایرانیان خصوصاً در این برهه تاریخی نگاه می کنم. اصلاً در فلسفه ورزی مُرادم پرداختن به یک رشته آکادمیک مثل سایر رشته ها نیست. من درفلسفه ورزی نه فلسفه خوانی، نه فلسفه دانی، نه فلسفه نویسی ونه فلسفه گویی نوعی نجات می بینم. به همان معنایی که عیسی(ع) در حقیقت می دید.
این سخنرانی در همایش "فلسفه برای علم، هنر و زندگی"، 27 آبان 92 در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ایراد گردیده است.
روزگارا
تو اگر سخت به من میگیری،
با خبر باش که پژمردن من آسان نیست،
گرچه دلگیرتر از دیروزم،
گرچه فردای غم انگیز مرا میخواند،
لیک باور دارم دلخوشیها کم نیست
زندگی باید کرد...!
چه قدر كم توقع شده ام...
نه آغوشت را ميخواهم
نه حتي يك بوسه
نه حتي بودنت را
همين كه بيايي و از كنارم رد شوي كافي است...
مرا به آرامش ميرساند حتي اصطحكاك سايه هايمان!
من، میز قهوه خانه و چایی که مدتی ست...
هی فکر می کنم به شمایی که مدتی ست...
"یک لنگه کفش" مانده به جا از من و تویی
در جستجوی "سیندرلایی" که مدتی ست...
با هر صدای قلب، تو تکرار می شود
ها! گوش کن به این اُپرایی که مدتی ست...
هر روز سرفه می کنم اندوه شعر را
آلوده است بی تو هوایی که مدتی ست...
دیگر کلافه می شوم و دست می کشم
از این ردیف و قافیه هایی که مدتی ست...
کاغذ مچاله می شود و داد می زنم:
آقا! چه شد سفارش چایی که مدتی ست...
چه دردي دارد!
وقتي ...
حالم...
در واژه ها نمي گنجد...!